تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - ولادت امام حسن ع

شعر امام حسن مجتبی(ع)-مدح

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

نشسته ام بنویسم گدا گدا، آقا

چقدر محترم است این گدایِ با آقا

 

نشسته ام بنویسم حسن، کریم، کَرَم

مدینه، سفره آقا، برُو بيا، آقا

 

نشسته ام بنویسم به جای العفوم

الهی یا حسنُ و یا کریمُ یا آقا

 

تو مهربانی ات از دستگیری اَت پیداست

بگیر دست مرا هم تو را خدا، آقا!

 

دخیل هایِ نَبَسته شده زیاد شدند

چرا ضریح نداری؟! چرا؟ چرا؟ آقا!

 

تويي كريمِ حرم زاده من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من داده

 

همه فقير تو هستند ما گداها هم

گداي لطفِ تو هستند خِضر و موسي هم

 

سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي

هر آن چه داشته بودي و گيوه ات را هم

 

قسم به ايل و تبارت، قسم به طايفه ات

غلامِ قاسم و عبداللهِ توام با هم

 

عجيب نيست بگردَد فرشته دور سرت

عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم

 

من از بهشت، به سمتِ شما سفر كردم

كه من بهشتِ بدونِ تو را نمي خواهم

 

بدون عشق، مسلمان شدن نمي ارزد

بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد

 

نديده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است كسي سطري از كتابت را

 

به دست هاي گدايان فقط دعا دادند

به چشم هاي تو دادند استجابت را

 

چرا غلام نداري؟ مگر كه ما مرديم

نشسته ايم ببينيم انتخابت را

 

تو تك سواري و حتي كسي شبيه حسين

عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را

 

نه كه نظر نخوري، نه، مدينه مي ميرد

اگر كه دست علي وا كند نقابت را

 

نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني

نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني

 

نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست

نِگات مثل علي و صدات مثل خداست

 

نشسته ام بنويسم علي ست بابايت

نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست 

نشسته ام بنويسم هزار اِي وَ الله

هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست

 

سكوت كردي اما حسين شهر شدي

سكوت كردن تو كربلاست، عاشوراست

 

اگر كه جلوه نكردي، همه كم آوردند

نبود دست تو، آري خدا چنين مي خواست

 

قرار بود كه در صلح،  كربلا بشوي

سكوت پيش بگيري پر از صدا بشوي

 

نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو

هميشه بيشتر از حد انتظاري تو

 

به دست با كرمت مي دهي كريمانه

به سائلان حسينت هر آن چه داري تو

 

تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري

مرا به دست خداوند مي سپاري تو

 

اگر بناست بسوزم به هيزم فردا

قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو

 

نخواستم بنويسم ولي نفهميدم

چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو

 

نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما

نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو ...

 

...تلاش مي كني از مادرت جدا نشوي

تلاش مي كني او را حرم بياري تو

 

ميان كوچه به دنبال توست مادر تو

ميان كوچه به دنبال گوشواره تو

 

مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي

چقدر زود شكسته شدي و پير شدي

علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 14:13 | 1 2 3 4 5

امام مجتبی(ع)-ولادت

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


امام مجتبی(ع)-ولادت

 

خورشید شب فاطمه بالا آمد

شکل دگر علی و زهرا آمد

 

مشتاق زیارت حسن بود، حسین

این بود که شش ماهه به دنیا آمد

علی اکبر لطیفیان
1392/5/1



برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:34 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

يـك كـودكِ نـاز و مَه جبين آمده است
مَحبوبُ قشنگُ دل نشين آمده است
در نـيـمه ي مـاهِ  رمـضــان مـاهِ خــدا
آيـيـنـه ي احـمـد بـه زمـين آمده است

-----

در مكتب ما تويي كه فريادرسي
هرگز نرويم دور هر خار و خَسي
اي واي اگـــر روز قـيـامــت آقـــا
با برگ برات خود به دادم نرسي

-----

با جلوه گري صفاي گُلشن مي شد
از نـور حَسَن مدينه روشن مي شد
بـا دسـت نَـحـيـف در مـيـان كـوچـه
بر مادر خود دعاي جوشن مي شد

-----

با عشق حَسَن دوباره تَوّاب شدم
آماده ي سجده هاي مِحراب شدم
اين است بَراتِ حُبِّ اولاد علي(ع)
در مــاهِ خــدا زائــر اربــاب شـدم
-----

غزل ميلاد امام مجتبي (ع)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

مديـنـه شـد مُـنـوّر از  نور تَجلّاي حسن
مــاه ضيافت خدا، مَحو تماشاي حسن

اي شده مَحوِ روي او،شمسُ قَمَر جُداجُدا
نور زمين و آسمان، از رُخ زيباي حسن

در انتظارِ مقدمش، ملائكه به صَف شدند
سُرمه چشم عاشقان، خاك كف پاي حسن

چهره ي نوراني او، دل بَرَد از مَلائكه
حور و مَلَك مَحوِ گُل روي دِلاراي حسن

دستم اگر به تُربتِ پاك حسن نمي رسد
نَجف رَوَم به مرقد و  حريم باباي حسن

با همين پُست از همه ي اساتيد و دوستان شاعر خودم  خداحافظي مي كنم و شبهاي قدر

دعا گوي شما در نجف هستيم به قيد حيات


ارادتمند شما اصغر چرمي

برچسب‌ها : ,,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/2 - 10:21 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

آسمان غرق بوسه اش می کرد

گونه هایش ستاره کاری شد

آسمان خنده کرد و خانهٔ وحی

از غم روزگار، عاری شد

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

چه صف کُفر را به هم می ریخت

بر دل کُفر، زخم کاری شد

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

و جهان غرق بی قراری شد

اسوۀ صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

××× 

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت  

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لب های من غزل می ریخت

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و زُحل می ریخت

آن کریمی که در پیالۀ دهر

هر چه می ریخت لم یَزل می ریخت

از همان کوچه ای که رد می شد

حُسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهرۀ اجل می ریخت

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگر جمل  می ریخت

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

×××

روی لب هایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

ای کریمی که پشت خانۀ تو

مُلک لاهوت را گدا دیدیم

به خدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

با تو ما در میان خوف و رجا

جبرِ در اختیار را دیدیم

صبر گاهی حماسۀ مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

سيدحميدرضابرقعي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:30 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع, رمضان,

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

سوگند می خوریم كه پروانه زاده ایم

همسایه ی قدیمی این خانواده ایم

تو آسمان جودی ما یا كریم تو

پرواز می كند دل ما تا حریم تو

احساس می كنم به تو نزدیك میشوم

وقتی كه می وزد سر راهم نسیم تو

وقت كرامت است كه از راه آمده است

آن آشنای كوچه نشین قدیم تو

قرآن بی بدیل، حروف مقطّعه

كی می رسم به فهم الف لام میم تو

سوگند می دهیم خدا را در این سحر

بر پینه های رحمت دست كریم تو

ما را همیشه سائل دست شما كند

ما را به زیر پای شما خاك پا كند

دست مرا بگیر كه عاشق ترم كنی

سلمان خانواده ی پیغمبرم كنی

من در قنوت نیمه شبت دور می زنم

شاید مرا بگیری و انگشترم كنی

آن شاخه ی گلم كه به دست تو داده اند

تا هر كجا كه خواست دلت پرپرم كنی

من آمدم كه بین سحرهای اشتیاق

بال مرا بگیری و خرج حرم كنی

بال و پر شكسته به دردم نمی خورد

انگار بهتر است كه خاكسترم كنی

روزی آب و سفره ی نان منی حسن

ماهِ مباركِ رمضان منی حسن

ای در هوای پاك نگاهت سلام ها

نامت نداشت سابقه ای بین نام ها

ای سبزی بهار خدا سیر می شوند

از عطر سفره های حضورت مشام ها

بیرون بیا و چشم مرا هم قدم بزن

هم سفره ی فروتن جمع غلام ها

در كوچه ات كسی به كسی جا نمی دهد

مكثی نما به شوق چنین ازحام ها

سائل شدن كنار نگاه تو واجب است

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

تو سفره دار شهر خدا ما گدای تو

مثل كبوتریم و اسیر هوای تو

آنكس كه پیش پای شما خم نمی شود

در خانه ی فرشته هم آدم نمی شود

آقای من بدون توسل به نام تو

حالی برای توبه فراهم نمی شود

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

چیزی كه از بزرگیتان كم نمی شود

آرامش تو باعث طوفان كربلاست

بی صلح تو قیام مُحَرم نمی شود

هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو

مؤمن نمیشود، به جهنّم نمی شود

تا كربلا رسید صدای سكوت تو

این قیل و قال ها به فدای سكوت تو

ای از هزار حاتم طائی كریم تر

لطف تو از تمام كریمان قدیم تر

می آوری به وجد تو پروردگار را

ای از زبان حضرت موسی كلیم تر

تو ابتدای نسل طهورای كوثری

هركس حسودتر به تو باشد عقیم تر

در این مسیر رو به خدایی ندیده ایم

از رد پای گیوه ی تو مستقیم تر

در كربلا به آینه ات سنگ می زنند

هركس شبیه تر به تو جرمش عظیم تر

آقا تو در كلام خلاصه نمی شوی

در حضرت و امام خلاصه نمی شوی

ای یاكریم خسته چه كردند با پرت

این زهرِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه ای كه رنگ نگاهت كبود شد

رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت

با اینكه ای غریب، تو بودی امام شهر

اما كسی نخواند نمازی به پیكرت

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها

آن هم كجا به پیش دو چشم برادرت

دل های ما به یاد تو ای بی حرمترین

پر می زند به سمت بقیع مطهرت

تا كِی لبم به خاك بقیعت نمی رسد

بر آستان پاكِ رفیعت نمی رسد

استادلطيفيان


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:18 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع, رمضان,

ماه صیام و ماه نیایش فرا رسید

ماه نماز و روزه و ماه دعا رسید

ماه نزول قرآن ماه خدا رسید

بر اهل قبله رحمت بی انتها رسید

در مصحف شریف، خدا داده این پیام

کای مؤمنین! نوشته شده بر شما صیام

برخیز تا که روی به سوی خدا کنیم

با توبه اعتراف به جرم و خطا کنیم

بهر نجات جامعه وآن گه دعا کنیم

شاید که عقده های فرو بسته وا کنیم

امشب که شام نیمه ماه مبارک است

از حق نصیب اهل دعا را تبارک است

امشب کمال حُسن خدا جلوه گر شده است

کانون وحی، مهبط روح بشر شده است

افزون به خاندان نبی یک پسر شده است

زهرا شده است مادر و حیدر پدر شده است

با صوت احسن احسن و بانگ حسن حسن

ز اُم الحسن گرفته حسن را ابوالحسن

نور خدا ز بیت پیمبر بر آمده

بوی خدا ز گلشن حیدر بر آمده

طوبی کنار چشمۀ کوثر بر آمده

یعنی حسن به دامن مادر بر آمده

بر این خجسته مادر و نوزادش آفرین

زین طفل ناز و حُسن خدادادش آفرین  

خورشید برج عصمت، بدر تمام زاد

کفو امام و دخت پیمبر، امام زاد

باب الکرم ز خانۀ باب الکِرام زاد

روح صلات نیمۀ ماه صیام  زاد

دست خدا چو پرده گرفت از جمال حُسن

مشهور از جمال حَسن شد کمال حُسن

طفلی که روی ماهش، مهرآفرین شده است

طاها رخ است و مهمان بر یا و سین شده است

رحمت عطا به رحمتُ لِلْعالمین شده است

خیرالبنات صاحب خیر البنین شده است

امشب علی و فاطمه لبخند می زنند

پیوسته بوسه بر رخ فرزند می زنند

این سبط مصطفی ست به دامان دخترش

این زادۀ علی ست فرا دست همسرش

این روح فاطمه است که بگرفته در برش

این طفل مجتبی ست در آغوش مادرش

این حاصل تلاقی دو بهر رحمت است

دُرّ یَم ولایت و دریای عصمت است

جان جهان و ماهیت جان حسن بود

راز رحیم و معنی رحمان حسن بود

ایمان محض و جوهر ایمان حسن بود

قرآن اصل و حافظ قرآن حسن بود

قول پیمبر است گواه امامتش

اسلام چشم دوخته بر استقامتش

لطفی که آن امام علیه السلام کرد

از بعد خویش حفظ وجود امام کرد

در بدترین شرایط عصر اهتمام کرد

با بهترین وظیفه در این ره قیام کرد

از صلح خویش نهضت تف را اراده کرد

او نقشه طرح کرد و حسینش پیاده کرد

ای مظهر جمال و جلال خدا حسن!

کز حق جدایی و نئی از حق جدا حسن!

روح نبی توئی لک روحی فدا حسن!

بعد از علی به کشتی دین ناخدا حسن!

مستان عشق باده ز نام تو می زنند

در شهر حُسن سکه به نام تو می زنند

سيدرضامؤيد


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:16 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

رمضان آمد و دارم خبرى بهتر ازین

مژده اى دیگر و لطف دگرى بهتر ازین

گر چه باشد سپر آتش دوزخ، صومم

لیك با این همه دارم سپرى بهتر ازین

شب قدر رمضان، گر چه بسى پر قدر است

دارد این مه، شب قدر و سحرى بهتر ازین

مولد لولو پاك مَرَجَ البَحرَیْن است

نیست در رشته خلقت گهرى بهتر ازین

مادرش فاطمه و باب گرامیش على

چه كسى داشته اُمّ و پدرى بهتر ازین

رست پیغمبر  از آن تهمت ابتر بودن

نیست بر شاخه طوبى ثمرى بهتر ازین

اسوۀ خلق زمین، فخر جوانان بهشت

مادر دهر نزاید پسرى بهتر ازین

گفت خالق فَتبارك به خود از خلقت او

كِلك ایجاد ندارد اثرى بهتر ازین

بگذر آهسته تر اى ماه حسن، اى رمضان!

عمر ما را نبود چون گذرى بهتر ازین

اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود

امتى را نبود راه برى بهتر ازین

زنده شد با این صلح موقت اسلام

نیست در حُسن سیاست هنرى بهتر ازین

لطف كن اذن زیارت كه خدا می داند

بهر عشاق نباشد سفرى بهتر از این

گر چه مشمول عنایات تو بوده است «حسان»

یا حسن! كن به محبان نظرى بهتر ازین

استادچايچيان


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:15 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

ای پســر اول شیــر خـــدا

ای بـه حسین‌بن‌علـی مقتدا

کـل محمّـد! و تمـام علـی!

بـر قد و بـالات سلام علـی

تمــام ‌قـد، آینــۀ کبـریــا

مــدال دوش خاتــم‌الانبیـا

تجسـم جمـال سـرّ و علـن!

کریـم آل فاطمـه یـا حسـن!

چشـم خدا محو تمـاشای تو

ارض و سما غرق تجلای تو

طلعـت زیبات حسن در حسن

بلکه سراپـات حسن در حسن

روی تـو تفسیـر تبـارک شده

ماه صیام از تـو مبـارک شده

ماه خـدا عـاشق شب‌های تو

روزه گشوده است ز لب‌های تو

مدح تو شـد زینت لـوح و قلم

بیـن امامـان بـه کـرامت علم

مظهر حُسن ذوالجلالی حَسن

چــارده آیینـه جمـالی حسن

مـاهِ ســر شـانــۀ پیغمبــری

مصـحف روی سینـۀ حیـدری

مدح تو وحی خالق سرمد است

خواندن آن به عهدۀ احمد است

جود و کرم هماره پا بست توست

دست کرامتِ خدا دست توست

دانش کل، قطـره‌ای از علم تو

خصـم، خجـالت‌زدۀ حلــم تو

ســلام بـر دسـت یداللّهـی‌ات

بــه ذوالفقــار اســداللّهـی‌ات

خلق و مرامت همـه پیغمبـری

بـازوی خیبـر شکـنت حیـدری

سکوت تو رمز پیام حسین

صلح تو منشور قیام حسین

از طـرف داور جــان‌آفـرین

بـر تـو و استقـامتت آفـرین

صبر تو سنگی شد و آمد فرود

بر سر خصم ای به سکوتت درود  

ســلام بـر تیـغ شرربـار تو

جنگ جمـل شاهد پیکار تو

دست تو دست علی مرتضاست

اشارۀ چشم تـو خیبرگشاست

چـو ذوالفقار از کمـر بـرآری

کـم از علـی مرتضـا نـداری

تو در شجاعت پدری یا حسن

او حسن و تو حیدری یا حسن

تـو و علی دو بـازوی خدایید

همدم و هم‌سنگر و هم صدایید

علی تو، زهرا تو، پیمبر تویی

وارث ذوالفقـار حیــدر تویی

فاتح پیکار جمل کیست؟ تو!

حیدر کرار جمل کیست؟ تو!

فتنه چو با تیغ تو شد رو به‌ رو

خورد زمیـن بـا شتر سرخ‌مو

طریق فتح را تو طی کرده‌ای

ناقۀ فتنـه را تو هی کرده‌ای

عجب ندارم ای علی را سلیل

تیغ به دست تو دهد جبرییل

روا بود به وصف تو یا حسن

نـدای (لافتـی الا حسـن)

ای که بقیع دل ما قبر توست

شجاعت برتر تو صبر توست

تـو پسـر اَصبـر صابــرینی

تو آسمـان وحـی در زمینی

تو شهریار دست‌ بسته دیدی

تو گوشـوارۀ شکسته دیدی

تو وارث غریبــی حیـدری

تو شاهـد شهـادت مـادری

تو شاهد قتل بـرادر شـدی

به کودکی عصای مادر شدی

ای دل شب نهان ز چشم همه

مُشیــّع جنــازۀ فاطمـه!

با چه گنه حق تو غصب کردند؟

خصم تو را جای تو نصب کردند

ای همه شب خون جگر قوت تو

تیـر کجـا و تـن و تابـوت تـو

ای بـه تـو دائـم شـده آزارهـا

جور زمان کشتـه تـو را بارهـا

بعـد نبـی دست عـدو بـاز شد

قتـل تـو از کودکـی آغـاز شد

هر شب و هر روز چه شد با دلت؟

بعـد همـه یـار تـو شـد قاتلت

بـه گریـۀ زینـب کبـرا قسـم

بـه چـادر خاکـی زهـرا قسـم

بـار دگـر هـم کـرم آغـاز کن

در به روی «میثم» خود باز کن

استادسازگار


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:14 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

قیام سبز در عالم پدیده ی حسن است

 که سیب سرخ، یقیناً رسیده ی حسن است

 دلی که جای قدوم حسین گردیده

 به یمن گوشه نگاهی ز دیده ی حسن است

 غزل سروده شده از ازل برای حسین

 ولی حسین پیام قصیده ی حسن است

 اگر که کرببلا شد علم بدان جانا

 قیام کرب و بلا خود پدیده ی حسن است

 حسن به گریه کنان حسین می بالد

 حسین اشک چکیده ز دیده ی حسن است

 تمام عمر به دنبال رایت حسنم

 که من غلام حسین از عنایت حسنم

ناصرشهرياري


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:13 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

ای مقتدای دستِ تمام كریم ها

مولای سبز پوش، امام كریم ها

ای چشمه سار فیض خدا كوثر لبت

ای جای چشم فاطمه دور و بر لبت

عالم گدای ریزه خور خوان دست توست

روزی میان سفره ی احسان دست توست

اول امام زاده ی دنیا خوش آمدی

ابن الكریمِ اُمّ ابیها خوش آمدی

اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای

پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای

×××

آغوش گرم فاطمه بوی بهار داشت

صبحی كه مادرانه تو را در كنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علی كه كام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شمیم دل انگیز خویش را

از عطر سیبِ سرخ خدا یادگار داشت

خورشید با نگاه تو از خواب می پرید

پیش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پای بساط سفره ی افطاریِ خدا

هفت آسمان ملائكه ی روزگار داشت

عالم به عشقِ خالِ لبت آفریده شد

ور نه خدا به عالم و آدم چه كار داشت

×××

ای نازدانه كودكِ دلبند فاطمه

ای خنده ات بهانه ی لبخند فاطمه

تو چشم خود به روی نبی باز می كنی

جا دارد این كه بَهر همه ناز می كنی

ناز و كرشمه سُنتِ مانده ز عهدِ توست

شهبالِ سبز حضرت جبریل مهدِ توست

غوغاترین، عزیزترین، خوش قدم ترین!

در بینِ ایلِ جود و سخا با كرم ترین

چشمِ بد از قشنگیِ چشمت به دور باد

ملعونه ی حسوده الهی كه كور باد!

مصطفي متولي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:12 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

سرم را در عدم خاک تو کردند

تو را سینه، مرا چاک تو کردند

تو را با ناز لولاک آفریدند

مرا اِعراب لولاک تو کردند

تو را در حمد، مالک نام دادند

مرا هم جُزء املاک تو کردند

اگر ما را گِل از عشقت سرشتند

به آب چشم نمناک تو کردند

حدیث شمع را بر خاک لیلى

از آن بزم طرب ناک تو کردند

تو فهمیدى گدایت مستحق است

مرا ممنون ادراک تو کردند

چه روى دل گشائى دارى اى یار

عجب بزم صفائى دارى اى یار

مُقیم شال سبز دلبرانم

سرشکم کز گریبانى روانم

نرویَد از مزارم جُز لطافت

که من هم بهره‏مند از آسمانم

به جز خاک قدوم عشق بازان

نباشد در میان سُرمه دانم

خریدار غمم، مسکین دردم

گرفتار توأم سرگرم جانم

گدایت جبرئیل و عرش جایت

رسولى، بنده‏اى، ربّى ندانم

پریشانم اگر دیوانه هستم

سر زلفى پىِ یک شانه هستم  

خزان با خط سبز تو بهار است

لبم با یاد لعل تو خمار است

قعودت بستر سرخ حسینى

میان صلح تو صد ذوالفقار است

جمل از پا فتاد از نیزۀ تو

دو دست تو دو دست کردگار است

شهید کربلا خود بارگاهى ست

شهید مجتبى هم بى مزار است

نمى‏داند غمى جز بیقرارى

هر آن کس که اسیر این دیار است

دل از من بیقرارى از من اى یار

لطافت از تو زارى از من اى یار

بدانستم ز تو اکنون کرم چیست

ندارد فرق زَر یا که دِرَم چیست

هر آن جا که تویى میخانه آن جاست

به دنبال توأم دیگر حرم چیست؟

تو را مشتاق هستم هل اتایم

کنار روى تو دیگر اِرم چیست؟

اگر پاى غم تو در میان است

بپرس از پاى خود که این سرم چیست؟

اگر که شاهد خلق گدایى

تو می دانى که روح و پیکرم چیست؟

سرم با دامن تو انس دارد

بگو دردانۀ چشم ترم چیست؟

بسوزان و به بادم دِه سحرگاه

که بر پایت نشینم گاه و بیگاه

محمدسهرابي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:12 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

چه می شود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

برای آن که بیاییم در بقیع شما

برای آن که بیاییم بالمان بدهی

چه می شود که برای گرفتن حاجت

برای این همه پاسخ سوالمان بدهی

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حسّ و حالمان بدهی

برای آن که ضریحت به قم بنا گردد

چه می شود که شما هم مدالمان بدهی

شما ترنم زیبای شعر بارانی

تو آن دلی که ربودی دگر نمی رانی

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

هر آن که وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آن که بیابد تو را طرفدارش

شفاعت است برایم قنوت سبز شما

حماسه است همیشه سکوت سبز شما  

کریم! این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست!!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

مدد نما که محرّم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

پدر و مادرم آقا فدای قاسمتان

چه بی حد است برای زمین مکارمتان

از این سیاهی دنیا حجاب می گیریم

جواب ادعیه را مستجاب می گیریم

برای آن که همیشه حوالیت باشیم

سه شب به روی سر خود کتاب می گیریم

کتاب را که به حقّ شما قسم دادیم

از این تلألو سبز، آفتاب می گیریم

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب می گیریم

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب می گیریم

برای آن که بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب می گیریم

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

مجتبي كرمي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:10 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع, رمضان,

ما از ازل به جز تو هوایی نداشتیم

چشم امید جانب جایی نداشتیم

آواره می شدیم در این شهر بی پناه

جایی اگر به زیر كسایی نداشتیم

هر بار كه پرستوی دل، بال و پر گرفت

جز یا كریم دست دعایی نداشتیم

بس كه گدا رسیده به شوق رسیدنت

جایی برای این كه بیایی نداشتیم

مرد كریم نسل نسیم آمدی و ما

جز این كلام زمزمه هایی نداشتیم

روح كرم به سینه ی دنیا دمیده است

ابن الكریم خانه ی زهرا رسیده است

نام شماست زمزمه ی این نسیم ها

شور بهاری نفس یا كریم ها

از آتش فراز كرم خانه ی شماست

معراج می روند تمام كلیم ها

یك عمر پای سفره ی احسان نشسته ایم

لطفت رسیده است به ما از قدیم ها

از اشك موقع سحرت زنده می شوند

نقش و نگارِ مُرده یِ رویِ گلیم ها

با طعم نانِ گندم و خرما چشیده اند

شیرینی كرامتتان را یتیم ها

از كیسه های مملوِ نان قِصه خوانده است

زخمی كه روی شانه یتان جای مانده است

حیرت نگاه آینه ها را گرفته است

اشكم ز چشم، راهِ تماشا گرفته است

دستی كویر خشك دلم سال های سال

بر دامن كرامت دریا گرفته است

خرمای نخل های تو ما را بزرگ كرد

این بنده پای سفره ی تو پا گرفته است

این قدر بین شهر مجانین قدم نزن

راه عبورِ كوچه ی لیلا گرفته است

ای یوسف قبیله ی زهرا نگاه تو

هوش از سر تبار زلیخا گرفته است

یوسف به ناز، عشق تو را جار می زند

عكس تو را به قامت دیوار می زند

نام تو را خدا به سرا پای دین نوشت

بر حلقه ی زمان و نگینِ زمین نوشت

با خط خویش نام حسن با حسین را

آقای مردمانِ بهشتِ برین نوشت

وقتی كه آفرید جمال تو را حسن

پائین پای نام خودش آفرین نوشت

خالق كشید عكس تو لیلاترین و بعد

ما را به پای عشق تو شیداترین نوشت

وقتی رسید نوبت بال كبوتران

بر بال های كوچكمان اینچنین نوشت:

ما پیش از این كه لایق این پر زدن شدیم

جلد نگاهِ بنده نواز حسن شدیم

بنده نوازی ات همه جا دستگیر ماست

لطفِ اجابت نفسِ یا مجیر ماست

آقا به پای سفره ی افطار هر شبت

مهمان تو یتیم و فقیر و اسیر ماست

آبی رسان به ظرف سفالی سینه ام

محتاج گریه های تو قلب كویر ماست

كاسه به دست پشت در خانه ی شما

امشب به انتظار دلِ سر به زیر ماست

از نخل تو حلاوت افطار هر غروب

خرمای پای سفره ی نان و پنیر ماست

هر شب كه جا به خانه ی دلدار می كنی

با دست پخت فاطمه افطار می كنی

عمری گذشت معتكف آشیانه ات

روزی گرفته از مدد آب و دانه ات

وقفِ فقیرهای تمام مدینه شد

یك جا سه مرتبه همه اموال خانه ات

خیلی عجیب عطر گل یاس می دهی

قربان حس عاطفه ی مادرانه ات

لرزه به استواریِ كوهِ تنت نشست

از آبشار جوشش اشك شبانه ات

در كوچه ها شكستی و اما عصا شده

در دست های مادر غمدیده شانه ات

در كوچه ها غرور غریبانه ات شكست

وقتی ترك به چهره ی آئینه ات نشست

محمدرضاشمس


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/15 - 08:06 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جدّ تو نبی بود، نه این طور بگویم

شک نیست که جدّ تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی است که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را - باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصله محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آن چه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیه فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی است

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصه تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشه غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد

هادي جانفدا


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:22 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است

گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است

آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده

جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر كه شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

الحق ای ماه كه رخسار خدایی داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم، نشود

چه خیالی ست بهشتش به جهنم نشود

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیّه در آن هم حسنیّه داریم

رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی

تا افق های خدا پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی

وای خون می چکد انگار ز جای سیلی

با همین زخم همین عقده و غم می سازیم

تا که یک روز برای تو حرم می سازیم

صحن هایی همه بر عشق قسم می سازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم می سازیم

هر که دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

حسن لطفي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:21 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

لبم امشب دوباره شیرین شد

 آسمان مدینه رنگین شد

 به در خانۀ علی نور است

 در خانۀ ستاره آذین شد

 ای که بر چشم شور و بد لعنت

 کور باشد هر آن که بد بین شد

 کسی آمد ورای هر دو جهان

 شانه های زمین چه سنگین شد

 کوری چشم هر معاویه ای

 ذکر مستان می کده این شد

 شاه عالم پدر شده تبریک

 گل زهرا پسر شده تبریک

 دل غم ها شکست، نیمۀ ماه

 دلمان گشته مست، نیمۀ ماه

 او دلم را گرفته از غم ها

 دلم از غم گسست، نیمۀ ماه

 نیمه دومش حسین علی ست

 حسنش آمده ست، نیمۀ ماه

 شد دخیل کرامتش خورشید

 پای لطفش نشست نیمۀ ماه

 چشم عالم به سفرۀ کرمش

 تا دهد از دو دست نیمۀ ماه

 جای آن است من سخن گویم

 پیش زهرا حسن حسن گویم

 کیست او؟ پاسخش به پیش خداست

 حاکم است و پس از علی آقاست

 حیدر دوم، احمد سوم

 شاه بیت قصیدۀ زهراست

 کوری چشم هر نمک به حرام

 بعد حیدر مرا حسن مولاست

 مقتدای حسین و عباس است

 او امام دو شاه کرببلاست

 زینب از او گرفته درس صبر

 صلح او چون قیام عاشوراست

 منتهای کرامت است حسن

 صاحب کلب هیئت است حسن

 او نماد عنایت و کرم است

 او سپه دار و صاحب علم است

 شأن او ماورای ابراهیم

 او سلیمانْ حشم، مسیح دم است

 انبیاء خدا و جن و ملک

 تا کمر قدشان به پاش خم است

 قدر و شأن کریم آل الله

 تا خدای عظیم یک قدم است

 گر خدا خوانمش که مرتدم

 جز خدا خواندن کریم کم است

 اهل گمراهیم ندان زاهد

 حسن اللهیم نخوان زاهد 

 من فقط عاشقم به روی کریم

 مات و مبهوت خلق و خوی کریم

 هر چه دارم ز دست او دارم

 هر چه هستم ز یک سبوی کریم

 هر چه او آبرو به من داده

 برده ام باز آبروی کریم

 دائماً در غمم ز غربت او

 خاک و قبر و بقیع و کوی کریم

 زینب و تشت و سَم و پاره جگر

 جسد و تیری از عدوی کریم

 امشب امن یجیب می خوانم

 از امامی غریب می خوانم

جوادديندار


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:21 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,

ما را کشانده ای به کجا ای عشق! جایی که دورتر ز فراسوهاست

 تنها ولی همیشه پر از غربت، این جا سکوت، غرق هیاهوهاست

 وقتی که از سفر خبرت دادند، حالا که خوب بال و پرت دادند،

 دیگر همیشه با همه سختی، عشق، تنها دلیل کوچ پرستوهاست


 وقتی که شهر از غم تو دورند، جایی که در عزای تو مسرورند،

 هفتاد جرعه زهر جفا خوردن، شیرین تر از حلاوت کندوهاست

 دل ها اگر چه با تو نجوشیدند، از گوش ها صدای تو را چیدند،

 بی تو ولی معاویه ها دیدند، نامت همیشه زینت بازوهاست،

 تو بی گمان امیر عرب هستی، در غیرت سپاه تو شکّی نیست

 با زخم های تازه مدارا کن، حالا که زهر، مرهم داروهاست

 اینجا همیشه دل، گذری دارد، شاید بهار تازه تری دارد،

 از هر طرف بهشت، دری دارد، راهی به سمت کوچه ی شب بوهاست...

ساراسادات باختر


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:20 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


در کوچه می وزند به شوقش نسیم ها

گل می کنند در نفس او شمیم ها

در دست هاش یاس  و انار و کبوتر است

وقتی که می رسند کنارش یتیم ها

بر شانه آسمان اجابت نشانده است 

پر می زنند دور و برش "یاکریم"ها 

غلطانده است آن شتر سرخ را به خون

تا بیش از این شکسته نگردد حریم ها

از کوچه ها و خاطره هایش گریز نیست

خونین جگر مانده حسن از قدیم ها

شیرین تر از عسل به لب قاسمش رسید

وقتی که کشته شد به بلای عظیم!...ها!

فاطمه ناني راد


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:20 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


پروازمان دهید که بی بال و پر شدیم

یک عمر در هوای شما در به در شدیم

کالیم و خشک و زرد، خدا را چه دیده ای؟

شاید به لطفِ یک نفست بارور شدیم!

تو آب زاده ای پدرت هم ابوتراب

رزقی به ما دهید که بی برگ و بر شدیم

هر چه شما کریم تری ما گداتریم

از اعتبار نام شما معتبر شدیم

ما را به راه راست کشاندی تو یا کریم

ما در مسیر تو ز خدا با خبر شدیم

آقاییِ تو شاملِ حالِ گدا شد و...

ما هم به نوکری شما مفتخر شدیم

ما را به نامتان "حسنی" ثبت کرده اند

ما سال هاست حلقه ی آویزِ در شدیم

آقاترین جوانِ جوانانِ جنتی

بی بارگاه و صحن ولی با کرامتی

باید برای قبر تو گلدان بیاوریم

باید ضریح و سنگ براتان بیاوریم

پهن است سفره ی کرمت در بقیع پس

باید ز سفره ی کرمت نان بیاوریم

فهم و زبان ما به شما قد نمی دهد

باید برای وصف تو قرآن بیاوریم

پای پیاده بیست سفر مکه رفته ای

تا در مسیر رفتنت ایمان بیاوریم

جایی که رحمت حسنی موج می زند

زشت است حرفی از نم باران بیاوریم

این که سه بار ثروت خود نصف کرده ای

کافی ست تا به لطف تو اذعان بیاوریم

تا نوکری کند به کرم خانه ی شما

صدها بزرگ مثل سلیمان بیاوریم

باید فقط برابر یک تار مویتان

صدها هزار یوسف کنعان بیاوریم

آمد کریم پس همه ی ما گدا شویم

شاه جهان شویم اگر این جا گدا شویم

داودرحيمي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:19 | 1 2 3 4 5

شعر ميلاد امام حسن ع

دسته بندی : ولادت امام حسن ع,


این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ 

نامی ست که بر کنگرۀ عرش نوشته است 

از نور محمّد تن این پاک سرشته است

عطر نفسش رایحۀ بال فرشته است

امشب شب رویش، شب میلاد بهار است

از جذبۀ این جلوه فلک آینه‌زار است

امشب نظر ساقی این میکده عام است

آیینه بیارید که این جلوه مدام است

نور است و نوید است و درود است و سلام است

ماه است و تمام است و امیر است و امام است

ای گمشدگان! جلوۀ خورشید هدایت!

ای سوختگان! چشمۀ جوشان ولایت!

بهر تن این طفل، ملک پیرهن آورد

چون فاطمه را خندۀ او در سخن آورد

پرسید چه نام از تو خدا نزد من آورد؟

جبریل ز عرش آمد و نام حسن آورد

تو حُسن خداوندی و نام تو حَسن شد 

پس گفت پیمبر، حَسن آیینۀ من شد  

نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته

تا عرش، گل نام تو در گوش گرفته

زهرات به صد بوسه در آغوش گرفته

احمد به برت خوانده و بر دوش گرفته

کای نور دل و دیده‌ام ای جان و تن من! 

جانم حسن من حسن من حسن من! 

مردم! چو برآنید مرا دوست بدارید

در راه وفای حسنم کم مگذارید

نور دل من آمده، آیینه بیارید

گر اهل ولایید، به او دل بسپارید

عهد حسنم، نقش دل و جان شما باد

در روز شفاعت ز شفیعان شما باد

ای چشم بهشت از گل لبخند تو روشن

ای دیدۀ خورشید به پیوند تو روشن

خورشید فلک نیست به مانند تو روشن

عالم شده از صورت دلبند تو روشن

لبخند بزن غنچۀ تو تازه‌ترین است

چون حُسن تو در عرش پر آوازه‌ترین است

مولا که سر سفرۀ بانوی فدک بود

از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود

روشن ز حسین، آینۀ چشم فلک بود

دیدار حسن، روشنی چشم ملک بود

شادی پیمبر، همه جان و دل مولا

روشن ز دو آیینه شده خانۀ زهرا

این کیست که در عرش خدا چشم و چراغ است

آری حسن است این که نخستین گل باغ است 

ای آن که تو را مادرِ خورشید سراغ است 

بازار دل ‌افروزی عالم ز تو داغ است

تا باد جهان مست می جام حسن باد

تا باد، بهار دل ما، نامِ حسن باد

محمدسعيدميرزايي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/4/11 - 16:19 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر